به نام خدا
محمد علی طاهری
مبارزه با بیماری، یکی از بزرگترین مبارزات انسان در طول حیات او بر روی کره خاکی بوده و رویای پیروزی بر آن، یکی از بزرگترین رویاها و آرزوهایش. و انسان شاید پیوسته در این اندیشه بوده است که اگر بیماری وجود نداشت، میتوانست طعم خوشبختی را چشیده و دمی را به آسایش بگذراند. اما به راستی اگر انسان با مشکل بیماری دست به گریبان نبود، آیا میتوانست به سعادت، خوشبختی و آرامش برسد؟
بدون شک جواب به این سوال مهم، منفی است. چرا که با اندکی دقت نظر، میتوان به این مسئله پی برد که عواملی که مانع رسیدن انسان به سعادت، خوشبختی و آرامش میباشند، بیماری نیست بلکه وجود خود او میباشد که همچون زهری علیه خویشتن، همواره به کار رفته و آسایش و آرامش او را به باد داده است.
از بـدیها آنـچه گـویم، هـست قصـدم خویشـتن زانـکه من زهـری نـدیدم در جهان، چون خویشتن
دشمن جانم منم، افغان من هم از خود است از خودی خود، من بخواهم همچو هیزم، سوختن
(مولانا)
و یا به قول حافظ:
تو خود حجاب خویشتنی حافظ، از میان برخیز خوش آن کسـی که در این پـرده، بی حجاب رود
بنابراین دشمن اصلی و حجاب خوشبختی انسان، وجود خود او میباشد و با حذف و از بین رفتن بیماری، مشکلات او نه تنها حل نشده، بلکه امکان افزایش آن نیز میرود، زیرا بیماری، خود عامل موثری برای جلوگیری از بلند پروازیها و سر کشیهای انسان بوده است، همان عواملی که انسان خود شیفته را به ورطه نابودی و فلاکت سوق دادهاند.
گر سر فرعون را ، درد بدی و بلا لاف خدایی کجا ، در دهدی آن عنود
در این صورت به خوبی میتوانیم بفهمیم که درمان بیماریها، راه نجات و رهایی انسان سر گشته نیست و او به چیزی نیاز دارد فراتر از درمان، عاملی که بتواند باعث تحول او شده و او را از دست خویشتن نجات دهد، تحولی مثبت به سوی کمال؛ و بدون چنین تحولی، انسان همواره در فلاکت به سر خواهد برد.
در راه تحقق چنین آرمانی، ما با نگرشی نو به انسان و مشکلات او نگاه میکنیم و هر راه حلی را در جهت تحول او مورد بررسی قرار داده و پیگیری مینماییم و در مییابیم که خارج از این دیدگاه، راه حلها تاثیر چندانی در ایجاد تحولی مثبت نخواهند داشت. بنابراین درمان از دید جهان بینی ما، ضمن اینکه وسیلهای بیش نیست، اما این وسیله صرفاً به عنوان عاملی متحول کننده برای بیمار و درمانگر مورد استفاده قرار میگیرد.
مکتب درمانی عرفانی “فرادرمانی” بعنوان وسیلهای در خدمت اهداف متعالی بوده تا ضمن تحقق بخشیدن به امر درمان، ایجاد تحول فکری و بینشی را برای انسان به ارمغان داشته باشد. شیوهای که ضمن درمان، توجه بیمار را به یک مبدا هوشمند و یک شعور لایزال جلب نموده تا این عمل، زمینه ساز ایجاد آن تحول تعالی بخش گردد. مشکل انسان، عدم آشنایی عملی با چنین منبعی میباشد و شیوهای که بتواند چنین روندی را برای بیمار فراهم نماید و او بتواند با مشاهده بهبود وضعیت بیماری خود، بدون دخالت هیچ گونه عامل مادی و یا کاری که منتسب و مربوط به مهارتها و علم و دانش انسان باشد و با مشاهده روندی هوشمندانه، که جریان درمان را هدایت نموده است، ناخودآگاه در برابر قدرتی عظیم قرار گرفته و به زودی به درک تجلیات الهی پی برده و به دنبال آن تغییرات بینشی لازم در او به وجود آمده و به دنبال اتصال به این منبع هوشمند و درک چگونگی این هوشمندی، تحولات مثبت بعدی بوجود بیاید.
بنابراین در این مکتب، این موضوع بسیار حائز اهمیت میباشد که اصالت نگرش آن حفظ شده و فرد را فقط در ارتباط با شعور کیهانی قرار داده و از دخالت همزمان شیوههای جانبی درمان، مانند گیاه درمانی، حجامت، ماساژ درمانی، هومیوپاتی و… و هر روش غیر متعارف درمانی دیگری که ذهن بیمار را از شعور الهی منحرف نموده و برای او ایجاد سردرگمی نماید و باعث شود که نتیجه گیریهای مورد نظر انجام نشده و روند و شیوههای تفکری بیمار کماکان بدون هیچگونه تغییری ادامه یابد، جداً خودداری شود. زیرا با این عمل ضمن مخدوش نمودن جلال و عظمت شبکه شعور کیهانی و محروم نمودن بیمار از دسترسی به آگاهی ناب و رهایی دهنده، درمانگر خود نیز دچار آشفتگیها و بهم ریختگیهایی خواهد شد که در مورد برخی از افراد درمانگر این رشته مشاهده شده است، افرادی که با حسن نیت ولی با ضعف بینشی خود، صرفاً به درمان جسمی بیمار توجه دارند و برای این منظور از هیچ کوششی فروگذار نمیشوند، غافل از اینکه شفای واقعی بیمار، در تحول درونی اوست و ما در واقع با کمک شعور الهی زمینه ساز این تحول خواهیم شد و در نگرش ما شفای جسم به تنهایی، فاقد ارزش لازم میباشد و این خود بخش مهمی از این مکتب درمانی میباشد.
ساقی بیا، که هاتف غیبم به مژده گفت با درد صبر کن، که دوا میفرستمت
(حافظ)
زمانیکه اتصال با شعور کیهانی برقرار باشد، تجویزهای انسانی میل به خودنمایی و ایجاد اختلال بیش نیست.
با آرزوی درک وحدت هستی و رسیدن به آن
ارتباط با ما
وبسایت های مرتبط
ما را دنبال کنید